هلیا جان هلیا جان ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

شاهزاده خانم کوچک

دعا کن که آرام باشی !

این  متن زیبا رو حلیمه جون برام ایمیل کرده بودند . می ذارم اینجا که هلیا هم اونو داشته باشه  مرسی حلیمه خانوم  برای خودت دعا کن که آرام باشی وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛ آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی. برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت ...
31 شهريور 1392

عاشقانه های مامان و هلیا

عاشقانه های من و دختر اردیبهشت : صورت قشنگ زیبا  ریزززززززززززه  خانواده  ریزه  قشنگ مادر  خپل قشنگو  عسل پاش (وقتی عطسه می کنی و آب دهنت پخش می شه ) . هیشکی عسل پاش نداره ما داریم این قسمت ریتمیک می باشد  عسل دون خونه / نمکدون / نمک پاش  یه جمله ای هم که خیلی خوشت میاد اینه :  هلیا ؟؟؟؟  نی نی با مزه تر از تو هست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   نههههههههههههههههههههه  هلیا ؟؟؟؟ نی نی نمکی تر از تو هست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟    نههههههههههههههههههههه   اینم شعری که غزل برات ساخته : جذاب تر از تو ندیدم  خوشگلتر از تو ندیدم  زیباتر...
30 شهريور 1392

واکسن 4 ماهگی

دختر قشنگم سلام به سلامتی شما 4 ماهه شدی . روز پنجشنبه واکسن زدی . یه کم گریه کردی آوردیمت بیرون آروم شدی  برات چند بار کمپرس گرم گذاشتم . تا شب خوب بودی باید قطره استامینوفن می خوردی . قطره ات معمولی بود (طعم دار نبود ) تو هم اصلا دوست نداشتی . خیلی سعی می کردم تا همین چند قطره رو بخوری که تب نکنی  عصر بابایی رفت برات قطره طعم دار گرفت . از این دیگه حالت به هم می خورد  خداییش این طعم داره خیلی مزه اش وحشتناکتر بود . چاره ای نبود دوباره بهت دادم ولی قورت نمی دادی تو دهنت نگه می داشتی و غر می زدی و قرقره می کردی تا سر فرصت بریزی بیرون .  منم که حواسم بهت بود که نریزی و مجبور شدی قورت بدی  چند ...
30 شهريور 1392

بدون عنوان

بانوی بهاری من ! دوست دارم هر روز برات از حال و هوای این روزهات بنویسم ولی دیگه وقتی نمونده برام  الان ساعت 4 صبحه و شما خوابی  . وقتی بیداری باید کلی باهات بازی کنم اگه یه لحظه بلند شم از پیشت حوصلت سر می ره اینجوری :  همه کارهای نکرده ام  فدای یه لحظه سر گرم شدنت.   ...
21 شهريور 1392

سوغاتی برای هلیا

عمه فیروزه از مشهد برای دخملی ما یه سوغاتی خیییییییییییییییلی خوشگل آوردن که عکسشو نمی ذارم آخه حیفه تکراری بشه  این پست صرفا جهت تشکر از عمه خانوم مهربون می باشد  ...
18 شهريور 1392

بی قراری

عزیز دلم چند روزیه خیلی بی قراری می کنی مخصوصا از غروب تا موقع خواب همش گریه می کنی  فکر می کنم قضیه دندون در آوردن واقعا جدیه  جیغهای بلند می زنی پشت سر هم بعد هم مستاصل دستهای خوشگل و خوشمزتو می کنی تو دهنت و ملچ ملوچ می کنی و دوباره جیغ می زنی  کاش می شد من به جای تو درد می کشیدم . عزیزم آخه تو خیلی کوچولویی و من هیچ کاری نمی تونم برات بکنم . با بغل شدن هم آروم نمی شی .  روز دوشنبه که تعطیلی بود رفتیم خونه خاله آمنه و خاله لیلا ولی خیلی کوتاه. از بعد از تولدت تا حالا نرفته بودیم خونه خاله لیلا .  تو هم از اول تا آخر گریه می کردی خیلی شدید  فکر کنم حضور تو یه محیط جدید برات خوشایند ...
13 شهريور 1392